اگر هم این بهانهها را دوست ندارید، میتوانید کلمه «لاکچری» را در گوگل جستوجو کنید تا هزار بهانه دیگر هم برای این مطلب پیدا شود. منظور اینکه نوشتن از لاکچریبازهایی که این روزها مثل قارچ در کشورمان تکثیر میشوند، بهانه نمیخواهد چون فرقی نمیکند پشت پنجره محل کارتان ایستاده باشید یا در تراس خانه یا در حال چرخ زدن در اینستاگرام باشید؛ به هرحال در عرض چند دقیقه، یکی دو جین آدم لاکچریباز که در حال خودنمایی با ماشینها، خانهها، لباسها و حتی حیوانهای خانگیشان هستند، از مقابل چشمانتان عبور خواهند کرد! این روزها لاکچریها آنقدر دار و ندارشان را در چشممان فرو کردهاند که تقریباً تبدیل به بخش جداییناپذیر زندگیمان شدهاند و صحبت کردن از آنها هیچ بهانه خاصی لازم ندارد.
یک مفهوم بی در و پیکر
خیلیها میگویند لاکچری مفهوم بی در و پیکری است که بچه پولدارها برای توجیه اختلاف طبقاتی آن را ساختهاند. اما از آنطرف خیلیها هم تعریفهای بعضاً عجیب و غریبی از لاکچری بودن ارائه میدهند که بیشتر وقتها با عقل و منطق جور در نمیآید. مثلاً اینکه، «لاکچری» نوعی از زندگی است که فرد در آن دوست دارد وسایل لوکس بخرد و تا میتواند لوکس زندگی کند. یا اینکه با توجه به اصل و ریشه غربی این کلمه، لاکچری یا همان سبک زندگی فاخر، نوعی رفتار نهادینه شده در انسان است که امکان دارد آن را از آبا و اجدادش به ارث برده باشد! بعضی از روانشناسان میگویند تفکر لاکچری در همه آدمها وجود دارد، اما اینکه فرد در شرایط ابراز کردن این تفکر و احساس قرار بگیرد یا نه، بستگی به شانس و اقبالش دارد! این روانشناسان حتی میگویند از ابتدای حضور بشریت این تفکر همراهش بوده. مثلاً بر غارنشینی که دندان شیر را گردنبند کرده یا عاج فیل را به خانهاش زده همین تفکر لاکچری حکمفرما بوده است! خلاصه اینکه بچه پولدارها با همکاری روانشناسها، خودشان را به هر آب و آتشی که فکر کنید، زدهاند تا لاکچری بودن را یک پدیده اجتماعی کاملاً طبیعی معرفی کنند.
برای آدمهای متفاوت
با وجود تمام اختلاف نظرهایی که در تعریف لاکچری مطرح میشود، اما به طور تقریبی همه روی این موضوع توافق دارند که لاکچری باید گرانترین، باکیفیتترین و کمیابترین لباسها، خوراکیها و کالاها را داشته باشد. این مفهوم عجیب و غریب در معنای امروزیاش احتمالاً تاریخچه دور و درازی ندارد و سابقهاش برمیگردد به دورانی که «برندگرایی» تازه سر و کلهاش در دنیا پیدا شده بود. برندگرایی در سالهای پس از انقلاب صنعتی و راه افتادن تولیدیها و کارخانههای مختلف، فقط در عرصه اقتصادی و با هدف اطمینان از کیفیت کالا وجود داشت. یعنی تولیدیهایی که سابقه، دانش و تجربه بالاتری داشتند روی کالاهای تولیدی خودشان مارک یا مهری میزدند تا مشتری بداند این کالا از نظر کیفیت توسط فلان تولیدی یا کارخانه معروف ضمانت میشود. طبیعی بود که قیمت چنین کالاهایی به خاطر کیفیت بالاترشان، بیشتر از کالاهای دیگر باشد. این مفهوم اما بعد از گذشت یکی دو قرن، زمین تا آسمان تفاوت کرد. کارخانههایی که برای خودشان برندسازی میکردند، میتواستند حتی کالاهای کیفیت پایین را هم به لطف برند معروفشان، چند برابر گرانتر از قیمت واقعی به مردم بفروشند. این کارخانهها به مرور زمان و به وسیله تبلیغات در ذهن مردم جا انداختند که مصرف کردن کالاهای «برند» مخصوص آدمهای خاص است. آدمهایی که میخواهند با بقیه متفاوت باشند. از اینجا به بعد بود که مردم محصولات «برند» را برای کیفیت یا تضمین کارخانهای نمیخریدند. مسابقه مهمی به نام چشم و همچشمی راه افتاده بود که آدمها به هر قیمتی باید در آن برنده میشدند!
لاکچریهایی که لاکچری نبودند
جامعهشناسها میگویند «لاکچری» بودن در مفهوم امروزیاش، برگرفته از همان «برند گرایی» است. افراد لاکچری در کشورهایی که با اصول سرمایهداری اداره میشوند، اگرچه به جیب پدر محترم و منبع درآمد خودشان ضرر میزنند، اما حسابی به نفع اقتصاد کشورشان عمل میکنند. حسابش را بکنید یک تولیدکننده که در هر محصولش چند صد دلار سود میکند و سودش را میاندازد توی چرخه تولید ملی، چطور اقتصاد یک کشور را زیر و رو خواهد کرد.
رواج لاکچریبازی در کشورهای در حال توسعه مثل ایرانِ خودمان اما علاوه بر اقتصاد خانواده، اقتصاد کشور را هم فلج کرده و موجب میشود تولیدکنندهها یکی پس از دیگری تعطیل شده و به دلالی و خارج کردن ارز از کشور مشغول شوند. البته عمر «لاکچری بازی» در کشورمان به دو دهه هم نمیرسد. شاید پیش از آن هم بودند آدمهایی که خوب میخوردند، خوب میپوشیدند و خوب هم سوار میشدند، اما همه اینها مربوط به حریم خصوصی خودشان بود. سر و کله اینترنت که پیدا شد «لاکچری»هایی که خیلی هم لاکچری نبودند، یکی پس از دیگری برای خودشان اسم و رسمی دست و پا کردند.
رگِ سلبریتی دوستی
«سلبریتیها» احتمالاً نخستین کسانی بودند که با انتشار عکسهای جور واجو از سبک زندگی متفاوتشان، مفهوم «لاکچری» به معنای امروزیاش را وارد کشورمان کردند. اگرچه بودند دستهای از کاربران که با دیدن این تصاویر رگ سلبریتی دوستیشان باد میکرد و قربانصدقه این افراد میرفتند، اما بخش بزرگی از کاربران فضای مجازی که از دیدن لباسها، ماشینها و خانههایی که در خواب هم برایشان دست یافتنی نبود، حسابی غیضشان گرفته بود، خودشان را با فحاشی زیر پستهای سلبریتیها تخلیه میکردند. به همین خاطر این عزیزان هرازگاهی مجبور میشوند کامنتهای پستهای اینستاگرامیشان را ببندند و در تمام تریبونهایی که در اختیارشان قرار میگیرد از بیفرهنگی کاربران فضای مجازی گلایه کنند، اما هیچ جوره راضی نمیشوند قید انتشار تصاویر لاکچریگونه خودشان را در اینستاگرام بزنند! به همین خاطر است که جامعهشناسها میگویند خشم مردم که ناشی از فخرفروشی سلبریتیهاست و به صورت فحاشی در اینستاگرام ظهور میکند، کاملاً طبیعی است.
بُکشم و خوشگلم کن!
موج دوم لاکچریهای کشورمان، بچه پولدارها، آقازادهها، ژنهای خوب و خلاصه از ما بهترانها بودند که به تقلید از سلبریتیها و به لطف قابلیتهای شبکههای اجتماعی، اسمی برای خودشان دست و پا کردند. تصاویر خانههای عجیب و غریب، تفریحات خارج از چارچوب و سبک زندگیهای اروپایی انگار افاقه نمیکرد و این آدمها با شعار «زندگی خودمان است»، «زندگی خصوصی ما به کسی ربطی ندارد» و... دامنه خودنماییهایشان را به خیابانها هم کشاندند. میتینگ ماشینهای آمریکایی، دورهمی مازراتیسوارها، گردهمایی صاحبان پورشه و... نمونههای این خودنمایی بودند.
بدترین اتفاقی که در این میان افتاد اما، افزایش تب لاکچریبازی در میان مردم عادی بود. جوانهایی که با دیدن ماشینهای چندمیلیاردی در خیابان و تفریحهای آنچنانی همسنوسالهایشان در اینستاگرام، احساس کمبود میکردند، تصمیم به درآوردن ادای آدمهای لاکچری را گرفتند. از دلِ این اتفاق، آدمهایی بیرون آمدند که حاضر میشدند در رستورانی که هزینه هر پرس غذایش چیزی در حدود نصف درآمد ماهانهشان بود غذا بخورند یا چند صد میلیون ماشین بیندازند زیر پایشان، اما در یک خانه ۶۰ متری مستأجر باشند یا با حقوق یک ماهشان، یک تیشرت مارک بخرند و دست آخر برای خرید جدیدترین مدل تلفن همراه، به شوهرخالهشان برای ضمانت وام رو بیندازند. این ماجرا همان ماجرای «بکشم و خوشگلم کن» بود که براساس آن خیلیها حاضر بودند به قیمت از دست دادن آسایش خودشان و اطرافیانشان، «لاکچری» باشند.
همه چیز زیر سر سلبریتیهاست؟
چون سلبریتیها و آقازادههایی که اینروزها پرچمدار لاکچریبازی و خودنمایی در شبکههای اجتماعی و خیابانها شدهاند، ادعا میکنند زندگی خصوصیشان ربطی به مردم ندارد و هرکس میتواند همانطور که دلش میخواهد زندگی کند، مجبور میشویم ماجرا را کمی دقیقتر بررسی کنیم تا این عزیزان متوجه شوند زندگی لاکچریشان اگرچه ارتباطی به ما ندارد، اما تبعات خودنماییهای مجازی و حقیقیشان بدجوری دامن ما و جامعه را خواهد گرفت. جامعهشناسها میگویند خودنمایی این عزیزان، نمایش شکاف طبقاتی محسوب میشود که آثار جبرانناپذیری دارد. بهعنوان مثال اگر تا چند صباح پیش شکاف طبقاتی فقط مختص مناطق اعیاننشین شهرهای بزرگ بود، حالا که پای خودنماییها به فضای مجازی رسیده، حتی یک نوجوان در روستای دورافتاده هم میتواند این شکاف طبقاتی را با گوشت و استخوان حس کند. این آدم به مرور زمان به «آدمهای شهری» و «نظامی سیاسی» و حتی «جامعه» بدبین میشود. این تازه روی خوش ماجراست و در موارد حاد، این آدم به دلیل اینکه نسبت به سقف رشد اقتصادیای که سلبریتیها و آقازادهها برایش تعریف کردهاند، احساس عقبماندگی میکند، دچار عقدههای اجتماعی و روانی میشود که به شکل عصبانیت و پرخاشگری خودش را نشان میدهد؛ همان خشونتی که امروز در شهرهای بزرگ میبینیم. پس زیاد بیراه نیست اگر بگوییم بخشی از خشونت اجتماعیای که سوژه استنداپ کمدی سلبریتیهایی مثل علیرضا خمسه میشود، ناشی از عملکرد اشتباه همین عزیزان در فضای مجازی و حقیقی است.
انتهای پیام/
نظر شما